تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
ابزار بتادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
خدمات سئو سایت
چاپ ساک دستی پارچه ای
چاپخانه قزوین
استارتاپ
آموزش خلبانی
طراحی سایت در قزوین
چاپ ماهان
چاشنی باکس
کرگیری
کرگیر
هلدینگ احمدخانی قم
زبان انگلیسی
https://avalpack.com
سئو سایت و طراحی سایت پزشکی
خرید آجیل
همکاری در فروش
دانلود سریال
لوله‌ پلی‌ اتیلن

ديوان شعر اهل بيت ع - متفرقه

شعر تقدیم به جهاد مقنیه

دسته بندی : متفرقه,

غزلی از زبان فاطمه مغنیه خواهر شهید جهاد مغنیه ( روحش شاد )

فقط برای خداحافظی

 

و باد می زند آتش به دامن گلزار

به دست قوم یهود و شقی ترین اشرار

 

هنوز کرببلایی شدن پر از سِرّ است

 وعشق می چکد از گوشه ی  لبت ... انگار

 

بخند ... خنده ی گل دیدنیست... اما حیف

خزان به باغ رسیده ،  چیکده اشک انار

 

پدر که رفت شدی شیر مرد حزب الله

جهاد ... آینه ای از عماد... و این تکرار

 

علی اکبر بابا و حاج رضوان ها

شدی فدایی زینب و حیدر کرار

 

برو...  هوای پریدن تو را هوایی کرد

زمین بماند از آنِ هجوم آن کفتار

 

و کهکشان نگاهت کبوتری شده است

و کربلای تو جولان، شروع این دیدار

 

بمان که بوسه زنم بر پر شکسته ی تو  

فقط برای خداحافظی... فقط یکبار

 

سلام فاطمه را هم ببر به سوی عماد

بگو که زینبی ام ... ایستاده ام سردار

 

جهاد مغنیه تکرار می شود - برخیز

الا برادر من ... ذوالفقار را بردار

 

خبر دهید به دشمن ، ادامه خواهد یافت

جهاد ،  تا سحرِ دیدنِ رخِ آن یار


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/1 - 09:26 | 1 2 3 4 5

شعر تقدیم به شهدای بی پلاک

دسته بندی : متفرقه,

در سایه ی لطف خود نهان کن ما را

سرشار نگاه بی کران کن ما را

در یک شب جمعه بی پلاک و خونین

بین الحرمین میهمان کن ما را

اصغر چرمی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/1/30 - 09:53 | 1 2 3 4 5

در فاطمیه شعله هاي ظلم ظاهر مي شود
هر لحظه قلب شيعيان رنجيده خاطر مي شود

با دست باقي مانده ها ي ياغي شهر نبي
توهين به يار مرتضي، عمار ياسر مي شود

********************

دل باز اسیر غم و درد و محنی شد
توهین به صحابیِّ پیمبر علنی شد

"داعش" که بُود وارث وهابی ملعون
تخریب گر قبر اویس قرنی شد

اصغر چرمي


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/1/9 - 10:40 | 1 2 3 4 5

شعر 9 دي

دسته بندی : متفرقه,

تا بصیرت هست نور حق به دلها منجلی ست

روشنی چشم ما از پرتو نور  ولی ست

این حماسه خلق شد از گوشه چشم حضرتش

کوری چشم حسودان عشق ما سید علی ست

اصغر چرمی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/10/9 - 09:59 | 1 2 3 4 5

حماسه 9 دی

دسته بندی : متفرقه,

تا بصیرت هست نور حق به دلها منجلی ست

روشنی چشم ما از پرتو نور  ولی ست

این حماسه خلق شد از گوشه چشم حضرتش

کوری چشم حسودان عشق ما سید علی ست

اصغر چرمی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/10/9 - 09:35 | 1 2 3 4 5

شعر ايام هفته دفاع مقدس

دسته بندی : متفرقه,

يادتان هست شهيدي كه به هنگام وداع
نام ارباب دو عالم به زبان جاري كرد؟
با وضويي كه ز خون گلوي خويش گرفت
نزد سالار شهيدان آبروداري كرد؟



اصغر چرمي


برچسب‌ها : ,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/7/8 - 14:21 | 1 2 3 4 5



مــرغ دلــم كـشيـده پر آمده بالاي سرت

خيره شده به زخمهاي مانده روي پيكرت

شـبـانـه پَـر كشيده تـا دامنه ي كوه اُحُد

بال گشوده بر روي جسم به خون شناورت

گمان نمي كند كه اين مُثله غرق خون تويي

پــيــمـبـري كـه آمــده نـــالـــه كـنـان برابرت

شكسته قـلـب مصطفي مـيـان باغ لاله ها

رَداي او كـفـن شـده بـه روي جسم پـرپـرت

ختم رُسـل گـريـه كـنـد در غم جانفزاي تـو

قاصد حق خبر دهد مرگ تو را به خواهرت

گريز مي زنم بـه آن نـيـزه ي رفـتـه در تنت

سـلام مـا به پيكر غرق به خون غوطه ورت

اصغر چرمي

برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/4 - 10:32 | 1 2 3 4 5

شعر شهادت حضرت امام صادق ع

دسته بندی : متفرقه,

منم آن دل که ز داغ تو به دریا می زد

روضه ات شعله به دامان ثریا می زد

مو سپیدی که دو دستش به طنابی بستند

پیر مردی که نفس در پی آن ها می زد

آن طرف گریه ی طفلان من و در این سو

خنده بر بی كسی ام دشمن زهرا می زد

نیمه جانی كه در آتش پیِ طفلانش بود

شعله وقتی ز در سوخته بالا می زد

آه از آن بزم شرابی که به یادم آورد

داغ آن زخم که نامرد به لب ها می زد

یاد آن طفل که زنجیر تنش مانع بود

تا ببیند که لبِ چوب کجا را می زد

همه ی قدرت خود جمع نمود اما دید

خیزران را به لب زخمی بابا می زد

ترکه اش گاه به رخ گاه به دندان می خورد

در عوض عمه ی ما بود که خود را می زد

حسن لطفي


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/4 - 09:52 | 1 2 3 4 5

شهر ري با ناله ي عُشّاق مولا آشناست
 
مـرقـد زيـبـاي آن دارالـشّـفـاي اولـيـاست
 
در حـريـم قـدسـي عـبـدالكريمم اين دلم
 
زائـر ذرّيـه ي پــاك امـام مـجـتـبـي سـت
 
هـر شـب جـمـعـه ميان مرقد عبدالعظيم
 
اين دل من ميهمان روضه ي خون خداست
 
تـا شـنـيـدم زائـران تـو (كَـمَـن زاراَلـحُـسَين)
 
مرغ روحم در حريمت غرق در شور و نواست
 
زائـــر قــبــر تـو آقـا نـيـنـوايـي مـي شــود
 
خــادم كــوي تــو مـولا، خــادم كربُبلاست
 
اصغر چرمي


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 08:06 | 1 2 3 4 5

آفتاب فاطمه! چشم و چراغ اهل بیت

منشأ فضل و کرامت! صاحب لطف عمیم

هم شریف ابن شریف ابن شریف ابن شریف

هم کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم

قبله ی دل! کعبه ی اهل ولایی! نی عجب

گر زند بیت الحرامت بوسه بر خاک حریم

در پی احیای دل کار مسیحا می کند

بامدادی گر وزد از تربت پاکت نسیم

زائر قبر تو یعنی زائر قبر حسین

خادم کوی تو یعنی خادم حجر و حطیم

شهر ری تا متّکی بر آستان قدس توست

تا قیامت نیستش از فتنه ی بیگانه بیم

نی عجب! گر سائل درگاهت از احسان کند

دامن طفل یتیمی را پر از درّ یتیم

چارمین نجل کریم اهل بیتی! می توان

هشت جنّت را ببخشایی به شیطان رجیم

لاله ی سرخ آورد از شعله ی سبزش برون

باد اگر خاک حریمت را برد سوی جحیم

طلعت نورانیت مرآت الله الصّمد

طاق ابروی تو بسم الله رحمان الرّحیم

مظهر توحیدی و در بیت دل داری مقام

آفتاب عرشی و در شهر ری گشتی مقیم

شاه راه زائرت انّا هدیناه السّبیل

چل چراغ تربتت شمع صراط المستقیم

کشور ایران سپهری کش تو عیسای مسیح

شهر ری چون طور سینا و تو موسای کلیم

بر مشام جان دهد در هر نفس عطر حسین

هر کجا آرد نسیم از تربت پاکت شمیم

این که من امروز می گردم به دور تربتت

مرغ جانم زائر کوی تو بوده از قدیم

دست من گر کوته است از مرقد پاک حسین

یافتم از تربتت این جا همان فوز عظیم

هر که در این سرزمین بر خاک تو صورت نهد

در ثواب زائران کربلا گردد سهیم

استادسازگار


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 08:05 | 1 2 3 4 5

یا سید الکریم که جان ها فدای تو

شد چشم شیعه غرق به خون در عزای تو

در شهر ری که همچو بهشت است در زمین

بر روی خاک تیره نهان شد لقای تو

از جور معتصم چه کشیدی که از وفا

دل های عاشقان شده خونین برای تو

چون آستان توست کلید بهشت ما

قربان گنبد و حرم با صفای تو

هدیه به زائر حرمت اجر نینواست

بوی حسین می دهد این کربلای تو

ای نور چشم فاطمه و پور مجتبی

دست همه به دامن لطف و عطای تو

بیچارگان به سمت حریم تو رو کنند

چون جود مجتباست عیان از سخای تو

دشمن نمی رود ز حریم تو نا امید

محروم کی شود ز درت آشنای تو

گرچه بهشت روی زمین گشته شهر ری

ویرانه هست باز بقیع نیای تو

آتش به جان ما زده ای درد و ای دریغ

گم گشته قبر مادر نیلی لقای تو

با ما بخوان دعای فرج سید الکریم

بهر ظهور مهدی آل عبای تو

حاج حبیب الله موحد



برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 08:04 | 1 2 3 4 5

نام گرامیش اگر عبدالعظیم بود

عبد خدای بود و مقامش عظیم بود

گر از کرامتش همه کس فیض می برد

از نسل خاندان امامی کریم بود

عطر حدیث آل رسول از لبش چکید

در مکتب فضیلت و تقوا فهیم بود

تنها نبود پیک خوش الحان باغ عشق

پرهیزگار و عابد و زاهد، حکیم بود

آموخت درس بندگی از اهل بیت نور

محبوب پیشگاه خدای علیم بود

غیر از خدا نداشت نیازی به هیچ کس

در عمر خویش صاحب طبعی سلیم بود

لبخند مهربانی و گرمش چو آفتاب

دست نوازشی به سر هر یتیم بود

گل سیرتان عشق به مدحش سروده اند

اخلاق او لطیف تر از هر نسیم بود

پیوسته او به منزل مقصود می رسید

زیرا صراط زندگی اش مستقیم بود

هفتاد و نه بهار ز عمرش گذشت و باز

در سایه امید و ولایت مقیم بود

در گلشن همیشه بهار حریم او

هر گل که دیده ایم به ناز و نعیم بود

هر کس که رو نمود بر این آستانه گفت

این بوستان عشق بهشتی شمیم بود

پروانه بهشت به دستش دهد خدا

هر کس که زائر حرم این کریم بود

عبد حقیر اوست "وفایی"اگر چه باز

دل در جوار حضرت عبدالعظیم بود

سیدهاشم وفایی


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 08:03 | 1 2 3 4 5

ای بلندای عشق قامت تو

ای سلام خدا به ساحت تو

خاک بوس سیادت تو زمین

جایگاهت ولی به عرش برین

آسمانی ترین مسافر خاک

قدر و شان تو کی شود ادراک

ای ذراری حضرت زهرا

بندهٔ با ارادت زهرا

افتخارت همین بس ای والا

باشی از نسل سیدالنُّجبا

بس که بودی تو فاطمه سیرت

مصطفایی منش علی صولت

در سماوات چون ستاره شدی

تو اباالقاسمی دوباره شدی

نور توحید در نگاهت بود

تربت عشق سجده گاهت بود

ذکر تحلیل با تکان لبت

چشمهٔ نور در نماز شبت

ای هدایت گر هدایت ها

راوی صادق روایت ها

بس که در عشق مستدامی تو

دست بوس چهار امامی تو

تا لبت عرضه ای ز دین کرده

معرفت پیش تو کم آورده

اعتقادت ز بس که بنیادیست

صله اش لطف حضرت هادیست

بهر تحصین تان بگفت آقا

انت انت ولیّنا حقا

تو غرور اصالتی منی

حسن محضی حسین در حسنی

آبرودار خاک مایی تو

صاحب ملک خون بهایی تو

تو صفا بخش دین و آیینی

عزت سرزمین باکینی

ملک ری از تو آبرو دارد

پای تو هستِ خویش بگذارد

چه بگویم ز قدر والایت

چه بگویم ز شان عظمایت

وصفت این بس ز بس عظیمی تو

حضرت سیدالکریمی تو

شاه زاده! گدای خود دریاب

رهگذر! خاک پای خود دریاب

پیرمرد عصا به دست حجاز!

یک نظر سوی خاکیان انداز

قبله خاک ما شده حرمت

چشم امید ماست بر کرمت

هر دمی از زمانه دل گیرم

راه صحن تو پیش می گیرم

ای قرار دل هوائی من

مرهم زخم کربلایی من

ای به دل دادگان تو نور عین

ای نگار همیشه شکل حسین

کوی تو رنگی از خدا دارد

خاک تو بوی کربلا دارد

ای فرستاده رسول الله

جانب خون بهای ثارالله

تویی آن یار بی قرین دلم

هر شب جمعه همنشین دلم

با علی عهد عشق بستی تو

سفره دار کمیل هستی

بشنو این درد دل ز نوکر خود

نوکر بی قرار و مضطر خود

چه بگویم که قوم نامردان

ملک ما را فروختند چه گران

قلب ام الائمه آزردند

تا ابد آبروی ما بردند

وای بر ما بر سرشک دو عین

قیمت خاک ماست خون حسین

آری این است با تو درد دلم

تا قیامت ز مادرت خجلم

تحفه ای می دهی که هدیه کنم

کمکم کی کنی که گریه کنم

حق بده گر ز غصه دل خونم

قدر یک عمر گریه مدیونم

گر که نقشم بر آب شد تو ببخش

گر که شادی خراب شد تو ببخش

حرمت گر چه کربلا باشد

کربلا کرب و البلا باشد

کی در این جا سری بریده شده

معجری از سری کشیده شده

کی در این جا عطش جگر سوزاند

جگر یک پدر پسر سوزاند

باورم نیست شور و زمزمه را

کربلای بدون علقمه را

کربلا دیدنیست با یاسش

با دو گلدسته های عباسش

حاجتی دارم از تو شاه کریم

حضرت عشق واجب التعظیم

خواهش سائلت ادا فرما

خاک من خاک کربلا فرما

قاسم نعمتی


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 08:02 | 1 2 3 4 5

شعر شهادت حضرت علي اصغر ع

دسته بندی : متفرقه,

با یادِ غم حمزه دلی صابر نیست

افسوس كه آن حریم را حائر نیست

فرمود پیمبر كه جفا كرده به من

هر زائر من كه حمزه را زائر نیست

سیدرضا موید


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 08:01 | 1 2 3 4 5

ای کشته ای که بود اُحد کربلای تو

اهل مدینه نوحه گران عزای تو

شیر خدا و شیر رسول خدا تویی

ای نام سیدالشّهدایی سزای تو

قبل از حسین و واقعه ی جانگداز او

زهرا گریست بر تو و بر کربلای تو

هر عضوت از نسیم شهادت چو گل شکفت

در راه دین چو مُثله نشد کس سوای تو

اعضای تو ز تیغ ستم پاره پاره شد

پایان نشد به کشته شدن ماجرای تو

شد خلعت شهادت تو جامه ی رسول

جان ها فدای پیکر در خون شنای تو

ای قامت بلند رشادت به هر زمان

کوتاه بُد ردای رسالت برای تو

ماتم، چرا گیاه به پای تو ریختند

می باید آنکه ریخت سر و جان به پای تو

شعر " مؤید " است تو را کمترین نثار

ای بهترین درود و تحیّت سزای تو

سیدرضا موید


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 08:01 | 1 2 3 4 5

نور چشم پیمبری حمزه

چه قدَر مثل حیدری حمزه

اسدالله دیگری حمزه

به خداوند، محشری حمزه

ای مُلقّب به سیّدالشهدا

حامی مُخلص رسول خدا

هم عمو هم برادرش بودی

همه جا یار و یاورش بودی

تو علمدار لشکرش بودی

جنگجوی دلاورش بودی

تا نظر بر سپاه می کردی

روزشان را سیاه می کردی

بین لشگر وجود تو لازم

بین میدان، حریف تو نادم

افتخار قبیله ی هاشم

می نویسم برای تو دائم

می نویسم کمال داری تو

مثل جعفر دو بال داری تو

بی سبب نیست این که "سرداری"

به علی رفته ای جگر داری

وقت حمله به سینه پر داری

همه دیدند که هنر داری

با دو شمشیر حمله می کردی

وَ دمار از همه در آوردی

مرحبا بر تو ای عموی رسول

که چنین شد سفید، روی رسول

با تو محفوظ چار سوی رسول

کم نگردید با تو موی رسول

کاش حمزه مدینه هم بودی

دور بیت الحزینه هم بودی

بیعتت با نبی چه دیدن داشت

اَشهدت آن زمان شنیدن داشت

عطر اسلام تو وزیدن داشت

رنگ بوجهل هم پریدن داشت

با کمانت سرش ز هم پاشید

از تو و نام حمزه می ترسید

ما پیاده ولی سواره، شما

یکی از راه های چاره، شما

روضه های پر از اشاره، شما

تکّه تکّه و پاره پاره، شما

اهل بیت از تو یاد می کردند

بر تو گریه زیاد می کردند

در کمین بود، نیزه را انداخت

پیکرت را چه بی هوا انداخت

تا نبی روی تو عبا انداخت

همه را یاد بوریا انداخت

اوّلین رکن پنج تن می خواند

روضه ی شاه بی کفن می خواند

ته گودال پیکرش افتاد

جلوی چشم خواهرش افتاد

جای خنجر به حنجرش افتاد

ناله ای زد وَ مادرش افتاد

یا بُنَیَّ ذبیح عطشانم

یا بُنَیَّ قتیل عریانم

محمدفردوسی


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 08:00 | 1 2 3 4 5

برای اوج نوشتند بال وا شده را

نزول نیست، به معراج آشنا شده را

تو حمزه ی اَحَد و حمزه ی اُحد هستی

چگونه شرح دهم جلوه ی دو تا شده را

قسم به حرمت جعفر تو نیز طیّاری

قفس چگونه بگیرد تن رها شده را

خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت

خدا بلند کند خاک مصطفی شده را

تو ایستاده ای و ایستاده می مانی

شکست نیست، به دست نبی بنا شده را

به بازویت "اسد اللّهی" علی وصل است

سپاه نیست جلودار، مرتضی شده را

×××

به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است

چگونه جمع کند این جدا جدا شده را

کفن که بر تن تو کرد، گریه کرد و نشست

کنار پیکر تو دید بوریا شده را

خدا به خواهر غمدیده ی تو رحم کند

اگر نگاه کند جسم جا به جا شده را

استادلطیفیان


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 07:59 | 1 2 3 4 5

گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد

تنی که مُثله شده در برابرم باشد

گمان نمی کنم این تکه های پخش شده

همان عموی رشید پیمبرم باشد

بدن مگر بدن کیست این چنین شده است؟!

اگر خدای نکرده برادرم باشد...!

چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا

دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟

××

فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت:

کنار کشتۀ گودال مو پریشان گفت:

××

گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده

حسین فاطمه یعنی برادرم باشد

تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم

که قول می دهم این بار آخرم باشد

کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟!

بد است بی کفن این مرد محترم باشد

برای آن که روی پیکرش بیاندازم

نمی شود بگذارید معجرم باشد؟

استاد علی اکبر لطیفیان


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 07:58 | 1 2 3 4 5

گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد

تنی که مثله شده در برابرم باشد

گمان نمی کنم این تکه های پخش شده

همان عموی رشید پیمبرم باشد

بدن مگر بدن کیست این چنین شده است ؟

اگر خدای نکرده برادرم باشد ...!

چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا

دوباره روشنی دیده ی ترم باشد؟

فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت :

کنار کشته ی گودال مو پریشان گفت :

گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده

حسین فاطمه یعنی برادرم باشد

تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم

که قول می دهم این بار آخرم باشد

کفن که نیست، عبا نیست، بوریا هم نیست ؟

بد است بی کفن این مرد محترم باشد

برای آن که روی پیکرش بیندازم

نمی شود بگذارید معجرم باشد ؟


استادعلی اکبرلطیفیان


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 07:57 | 1 2 3 4 5


حمزه که جان عالم و آدم فداي او

لب باز مي کنم که بگويم رثاي او

مردي که در شجاعت و هيبت نمونه بود

در غيرت و شکوه و شهامت نمونه بود

شير خدا و شير نبي فارس العرب

در انتهاي جاده ی مردانگي، ادب

هم يکه تاز عرصه ی جنگ و نبردها

هم آشناي بي کسي اهل دردها

هنگام رزم و حادثه مردي دلير بود

خورشيد آسماني و روشن ضمير بود

شب هاي مکه شاهد جود و کرامتش

گل داشت باغ شانه ی او از سخاوتش

او صاحب تمام صفات حميده بود

دل را به نور حضرت حق پروريده بود

الگوي اهل سرّ و يقين بود طاعتش

يعني زبانزد همه مي شد عبادتش

در آسمان مکه ی دلها ستاره بود

بر قلبهاي خسته اميدي دوباره بود

بالا گرفت روز اُحد تا که کارزار

شد آسمان روشن آن روز تارِ تار

آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ريخت

از آسمان و خاک زمين خون تازه ريخت

حمزه در آن ميانه که گرم قتال شد

کم کم براي حمله ی‌ دشمن مجال شد

آنقدر روبهان به شکارش کمين زدند

تا نيزه اي به سينه ی آن نازنين زدند

حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست

خورشيد چشمهاي رئوفش به خون نشست

لبريز زخم بود و جراحت دل نبي

از دست رفته بود همه حاصل نبي

ميدان خروش ناله ی‌ واويلتا گرفت

عالم براي غربت حمزه عزا گرفت

جانم فداي پيکر پاک و مطهرش

جانم فداي زخم فراوان پيکرش

اما هنوز غربت آن روز مانده بود

داغي عظيم بر دل عالم نشانده بود

خواهر کنار جسم برادر رسيد و بعد

آهي ز داغ لاله ی پرپر کشيد و بعد

پيمانه هاي صبر دل او که جوش رفت

آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت

آري دلم گرفته ز اندوه ديگري

دارم دوباره ماتم مظلومه خواهري

زينب غروب واقعه را غرق خون که ديد

از خيمه تا حوالي گودال مي دويد

ناگاه ديد در دل گودال قتلگاه

درخون تپيده پيکر سردار بي سپاه

پس با زبان پُر گله آن بضعه ی‌ بتول

رو کرد بر مدينه که يا أيها الرسول

اين کشته ی‌ فتاده به هامون حسين توست

اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست


یوسف رحیمی


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/6/2 - 07:55 | 1 2 3 4 5

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

موضوعات

درباره ما

آمار وبلاگ

کد های کاربر